صد زلزله برخیزد ، آنگاه که برخیزم
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم / وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید ، افروختنم باید / ای عشق بزن در من ، کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم ، در خون دلم دارم / تا خود به کجا آخر ، با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من ، با تاب و تب پنهان / صد زلزله برخیزد ، آنگاه که برخیزم